مروری بر فصل14 کتاب: «موسیقیهای کلاسیکِ دیگر»؛نوشتۀ آمنه یوسفزاده
مقدمه:
کتاب “موسیقیهای کلاسیک دیگر: پانزده سنت بزرگ” نتیجه همکاری پژوهشگران و موسیقیشناسانی است که هر یک در یک فصل جداگانه، به بررسی ابعاد مختلف موسیقی کلاسیک در پانزده فرهنگ و سنت مختلف پرداختهاند. مایکل چرچ، این اطلاعات گسترده را در قالب یک کتاب و منبع ارزشمند، در پانزده فصل جمعآوری کرده است. سنتهایی که فرهنگ موسیقایی آنها در این کتاب شرح داده شده است، عبارتند از: تایلند، الئوس، کامبوج، ویتنام، جاوه، ژاپن، چین، اپرای چین، شمال هند، جنوب هند، موسیقی جالیای مانده، موسیقی جاز شمال آمریکا، موسیقی اروپا، افریقای شمالی و شرق مدیترانه، موسیقی آندلس، موسیقی مشرق عربی، ترکیه، ایران، ازبکستان و آذربایجان.
نویسنده فصل چهاردهم این کتاب با عنوان “ایران”، آمنه یوسفزاده است. او پژوهشگر و موسیقیشناس ایرانی است و دارای مدرک دکترای رشته قومموسیقیشناسی (اتنوموزیکولوژی) از دانشگاه نانتر پاریس ۱۰ در فرانسه است. او استاد مهمان در دانشگاه شهری نیویورک است و نویسنده و مشاور دانشنامه ایرانیکادر در زمینه موسیقیشناسی و تخصص در حوزه موسیقی اقوام خراسان، موسیقی ایران و آسیای مرکزی، موسیقی و عرفان، موسیقی و زنان و مسئله سانسور در موسیقی است. بیشتر کتابها و مقالات او در حوزه موسیقی خراسان متمرکز است، از جمله کتاب “رامشگران شمال خراسان: بخشی و رپرتوار” و مقالاتی مانند “مجلس: موسیقی گردهمآییهای خصوصی در ایران و آسیای مرکزی”، “کنترل ریتم در دو اجرای داستان شاهاسماعیل در خراسان”، “دوتار، ساز رامشگران شمال خراسان” و غیره. همچنین، در دو دههی اخیر، یوسفزاده در زمینه موسیقی ایرانی فعالیتهای گستردهای داشته است و مقالات متعددی را با درونمایهی موسیقیشناسی تاریخی در نشریات مختلف منتشر کرده است. انتخاب او برای نوشتن فصل مربوط به موسیقی کلاسیک ایران در این کتاب، شاید به دلیل تمرکز اصلی او بر جنبه تاریخی موسیقی ایران باشد.
در این فصل از کتاب با عنوان “ایران”، نویسنده به هدف اصلی کتاب که پوشش اطلاعات گسترده درباره موسیقی کلاسیک و فرهنگهای مختلف است، پایبند است. او در این فصل با تمرکز بر جنبههای سیاسی، جامعهشناسانه و مردمشناسانه، با استناد به مفهوم تاریخ، پس از توصیف جغرافیای ایران و تحولات سنت، فرهنگ و رسوم موسیقایی در طول زمان، به شرح پیشینه تاریخی موسیقی با تمرکز بر شرایط دورههای صفویه، قاجاریه، پهلوی و پس از انقلاب اسلامی، معرفی چهرههای برجسته و نیز وقایع مهم هر دوره میپردازد..
همچنین، در بخش جداگانهای از کتاب به نماد موسیقی کلاسیک ایران به نام “ردیف” اشاره شده است و در این بخش، اصطلاحات و مفاهیم مختلف موسیقی کالسیک ایرانی توضیح داده شده است. همچنین، نویسنده در بخش دیگری به معرفی ساختار، شیوه نوازندگی و کاربرد سازهای مورد استفاده در موسیقی دستگاهی ایران، از جمله تار، سهتار، سنتور، کمانچه، نی، تمبک و غیره، میپردازد و با شرح وضع موجود موسیقی کلاسیک ایرانی، این فصل را به پایان میرساند.
در این فصل، پایبندی پژوهشگر به زبانی اصطلاحاً علمی (آکادمیک) و نگارش در سبک و سیاقی مشخص و از پیش تعیین شده است. توجه به جنبههای حاشیهای و پیراموسیقایی، و توصیف وقایع با استفاده از ادبیاتی ساده، روان و روایتگونه از جمله نکات بدیع این فصل است. همچنین، ذکر مصادیق متعدد در زمینه موسیقی و بخشهای مرتبط با تحولات سیاسی-اجتماعی ایران در دورههای تاریخی مختلف به درک عمیق این موضوع کمک میکند.
پیشینه تاریخی
در این بخش از کتاب، یوسفزاده به بررسی پیشینه تاریخی موسیقی در ایران میپردازد. او به عنوان نویسنده، قصد دارد قبل از توضیح مفصل اقدامات و رویدادهای هر دوره تاریخی، خواننده را با فرهنگ و هنر منحصربهفرد ایرانی آشنا کند. براساس اسناد تاریخی، یوسفزاده به استفاده نظامی موسیقی در دورههای اولیه و همچنین تبادل و قرابت موسیقایی بین ایران و یونان، به ویژگیهای اجرایی مشابه مانند ساختارهترفونی و استفاده از مدهای موسیقی برای بداههپردازی، نقش برجسته موسیقیدانان در دربار پادشاهان و ارتباط نزدیک شعر و موسیقی ایرانی، احکام شرعی در زمینه موسیقی و موارد دیگر اشاره میکند. همچنین، او به عوامل انحطاط موسیقی ایرانی در دوره صفویه پیش از دوره قاجار اشاره کرده و از جمله دلایل اصلی افول دانش موسیقی را قدرت مراجع دینی و ممنوعیت شرعی اجرای موسیقی در آن دوره میداند.
موسیقی در دوره پهلوی
در دوره پهلوی، یوسف زاده در ابتدا به شرح مختصر وقایع اجتماعی دوره اول پهلوی، رونق موسیقی کلاسیک ایرانی و غربی، ترکیب این دو جریان موسیقایی، تحول در نگرش جامعه نسبت به حقوق زنان و حضور فعال و مستمر آنها در عرصه موسیقی، مانند نقش مهم قمرالملوک و زیری بسنده میکند. اما در مورد سایر فعالیتهای موسیقی در این دوره، توضیحات کافی ارائه نمیدهد و تمرکز اصلی او بر شرح وضعیت موسیقی کلاسیک ایران در دوره دوم پهلوی است.
یوسف زاده پس از شرح مختصر وضعیت موسیقی در دوره پادشاهی رضاشاه، به نقش مؤثر رادیو و فعالیت هنرمندان برجسته موسیقی ایرانی مانند روحالله خالقی، تأسیس انجمن ملی موسیقی و هنرستان موسیقی در راستای حمایت از موسیقی کلاسیک ایرانی و حمایت از سنتهای بومی و ایجاد اشتیاق در نسل جوان جامعه به موسیقی و سازهای ایرانی در دوره پادشاهی محمدرضاشاه اشاره میکند. او همچنین به تقابل نگرش غربگرایانه طبقه تحصیل کرده جامعه و سنتگرایان، به موسیقی کلاسیک غربی، موسیقی مردمپسند و موسیقیهای سادهتر با فرم و ریتمهای متفاوت، که باعث کاهش استقبال عمومی از موسیقی کلاسیک ایرانی شد، اشاره میکند. یوسفزاده در این بخش به حمایت وزارت فرهنگ، رادیو، تلویزیون، برگزاری کنسرتها و جشنوارههای موسیقی متعدد، تأسیس گروه موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و تدریس تئوری موسیقی ایرانی با تمرکز بر ردیف توسط موسیقیدانان بزرگی مانند نورعلی برومند به عنوان نکات قابل تأمل در این حوزه اشاره میکند.
موسیقی پس از انقلاب اسلامی
در این بخش، یوسفزاده تلاش میکند تا به تحولات موسیقی کالسیک ایران پس از انقلاب اسلامی و سیاستهای حاکم در این زمینه در مقاطع مختلف بپردازد. در بررسی ابتدایی، تأثیر جمهوری اسلامی، دوران هشت سال جنگ ایران و عراق، و محدودیتهای اجتماعی در موسیقی را مورد توجه قرار میدهیم و تنها ترانههای انقلابی را بهعنوان موسیقی مجاز در نظر میگیرد. مورد توجه یوسفزاده به موسیقی مردمپسند در این بخش و تأثیرات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب و همچنین مهاجرت خوانندگان این سبک موسیقی، بهویژه زنان، به خارج از کشور نیز بهصورت گسترده مورد بررسی قرار میگیرد. توجه هوشمندانه یوسفزاده به موسیقیهای غیرکالسیک در این فصل و بهویژه بخشی که به دوران پس از انقلاب اسلامی مربوط میشود، تحسینبرانگیز است.
یوسفزاده به شکوفایی موسیقی کلاسیک ایران پس از پایان جنگ ایران و عراق اشاره میکند که مصداق بارز آن را در برگزاری کنسرتهای موسیقی و حضور بانوان در گروههای کر بهعنوان همخوان تشخیص میدهد و بر این اساس، مهمترین رویداد موسیقایی این دوران را تقویت موسیقی کالسیک و مردمی به دنبالهدار مبارزه با تهاجم فرهنگ غرب و تقویت هویت ملی معرفی میکند. در نتیجه این روند و بهواسطه تمرکز همهجانبه بر موسیقی کلاسیک، نظارت بیسابقه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ممنوعیت فعالیت موسیقی مردمپسند، سلیقه موسیقایی مردم بهسمت موسیقی کلاسیک گرایش یافت. احیای موسیقی مردمپسند و آزادی بیشتر زنان برای فعالیت موسیقایی از دهه ۱۳۷۰ به بعد و آموزش موسیقی بهطور رسمی و گسترده در دانشگاهها و آموزشگاههای موسیقی، از جمله تحولاتی است که با وجود ادامه ممنوعیتهای قبلی، یوسفزاده به آنها اشاره میکند..
با وجود همنشینی موسیقی و سیاست پس از انقلاب اسلامی، تمرکز بیش از حد یوسفزاده بر این مسئله منجر به نادیدهگرفتن نکات بسیاری خارج از چارچوب سیاست میشود، از جمله ایجاد فضایی آزادتر از نظر پیدایش سبکهای مدرن موسیقی در ایران، رونق بیسابقه موسیقی، برگزاری فستیوالهای متعدد در سبکهای مختلف، نقش مؤثر رسانههای جمعی، رویکرد جامعه و تحولات سلیقه موسیقایی آنها و غیره. این موضوعات در دو دهه اخیر بسیار مهم شدهاند و حتی در این متن، نیز میتوان اشارههای کوتاهی به آنها داشت. با این حال، طبقهبندی دورههای مختلف زمانی پس از انقلاب تا تقریباً دهه ۱۳۹۰ و بررسی رویکرد حاکم و تغییر و تحولات سیاستگذاری در این حوزه انتخاب منطقی بهنظر میرسد.
سازشناسی
سازشناسی (اورگانولوژی) یکی از مهمترین شاخههای موسیقیشناسی است که به بررسی سازهای موسیقی از زوایای مختلف میپردازد. مطالعه در زمینه سازشناسی نیازمند بررسی جزئیات سازها از نظر شکل، اندازه، جنس و مواد استفاده شده در ساخت آنها، وسعت صدا، سیمها، کلید نتنویسی، تحولات مکانیکی ساز در موسیقی ایرانی در طول زمان، شیوه نوازندگی و توصیف ابزارهای مورد نیاز برای نواختن ساز، موقعیت ساز در سیستم طبقهبندی هورنبوستل-کورتزاکس، امکانات اجرایی و شرح نمادهای قراردادی برای انگشتگذاری و ایجاد حالتهای خاص برای نوازندگی و غیره است. این شاخه موسیقیشناسی به وسیله ارائه تصاویر و نمونههای شنیداری متنوع برای درک صدای سازها، توضیح میدهد.
در این بخش، یوسفزاده به حضور نوازندگان برجسته سازهای کلاسیک ایرانی مانند عود، تار، سهتار، سنتور، قانون، کمانچه، نی، تمبک، دف، دایره و سایر سازها اشاره میکند، که از طریق نقاشیهای مینیاتوری کشف شده، به پیشینه تاریخی موسیقی در فرهنگ ایرانی اشاره دارند. او بیشتر به بررسی ساختمان و جنس مواد استفاده شده در سازهای دستگاهی ایران میپردازد. این روش بررسی سازشناسی به صورت کلی و بدون ارائه تمام جزئیات ذکر شده در بالا قابل درک است. در این بخش، نام نوازندگان برجسته هر یک از سازها به همراه توضیح مختصری از آنها ذکر نشده است، به استثنای استاد حسین تهرانی که بعد از توصیف ساز تمبک اشاره شده است..
تنها مطالعه و بررسی سازشناسی با تمرکز بر ساختار چند ساز کلاسیک در یک کتاب که ماهیت عمومی داشته و خواننده آن ضرورتاً آشنایی کامل با موسیقی تمام فرهنگها را نداشته باشد، بدون ارائه تصاویر برای روشن شدن مطلب، کاری بدون اعتبار به نظر میرسد. بهترین راه برای نمایش تصاویر مربوط به سازهای ایرانی، اختصاص یک صفحه قبل از عنوان “سازهای موسیقی” است. متأسفانه، در مقابل سایر فصلهای کتاب که بیشترین تصاویر مربوط به سازهای سنتی یا فرهنگ موسیقایی دارند، تنها دو تصویر از نوازنده کمانچه در دستان کیهان کلهر و نوازنده تار، داریوش طالیی، به همراه تصویر درویشخانه و نقاشی مینیاتوری از قرن شانزدهم میلادی قرار گرفته است. انتخاب این تصاویر، بدون در نظر گرفتن ارزش زیباییشناسانه، کم ارزش به نظر میرسد.
موسیقی معاصر
یوسفزاده در پایان این فصل به بررسی وضعیت موسیقی کلاسیک ایران در شرایط فعلی میپردازد و تحولاتی که این موسیقی در طول زمان تجربه کرده است را شرح میدهد. او به درستی به تقابل اصالت و نوآوری در این حوزه اشاره میکند و بررسی میکند که چگونه برخی از صاحبنظران در این زمینه تلاش کردهاند الگوهای ریتمیک جدیدی را در قالب اثرهایی که شعرهای غیرکلاسیک را در برمیگیرند، ایجاد کنند..
به دلیل مختلف، وقایع معاصر معمولاً در مقالات و کتابهای اخیر منتشر شده، مورد بررسی قرار میگیرند و فقط به دنبال کشف حقایق پنهان در بحر پیشینیان نمیروند. یوسفزاده در بخشهای مختلف این فصل و به طور ویژه در این بخش به این موضوع توجه میکند و به همکاریهای اخیر حسین علیزاده و کیهان کلهر با گروههای موسیقی غربی به عنوان یک تحول در ساختار موسیقی کلاسیک ایران و تلفیق این سبک موسیقی توسط گروههای موسیقی سنتی معاصر با سبکهای دیگر یا افزودن سازهایی از سنتها و فرهنگهای دیگر اشاره میکند. این تلفیقات، به لطف رونق “موسیقی جهانی”، تأثیر قابل توجهی در گسترش مخاطبان این سبک موسیقی در سراسر جهان داشته است..
در جایگاههای مختلف این فصل، زاویه دید سیاسی یوسفزاده به وضوح مشاهده میشود و به نظر میرسد که این نگرش مؤثر در کار او در این کتاب است. او به ممنوعیت تکخوانی بانوان در حضور آقایان و فعالیت موسیقی آنها به عنوان نوازنده در گروههای موسیقی اشاره میکند. همچنین، به رشد موسیقی در سالهای اخیر از نظر فعالیت گروههای موسیقی در سبکهای مختلف، آموزش موسیقی در دانشگاهها و آموزشگاههای موسیقی و برگزاری کنسرتهای گسترده در ایران اشاره میکند، اما هنوز هم سلطه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کنترل فعالیتهای موسیقی در کشور را به عنوان یک بحران میبیند.
با توجه به رویکرد کتاب به طور کلی، یوسفزاده در پایان به مخاطبانی که علاقهمند به بررسی جزئیات بیشتر در این حوزه هستند، منابع متنوعی را برای مطالعه و آثار متعددی را برای آشنایی شنیداری با موسیقی کلاسیک ایرانی پیشنهاد میدهد. به نظر میرسد این پیشنهادات به عنوان جبرانی برای تمام مطالبی که به دلیل هدف کتاب که تبیین اطلاعات در ابعاد مختلفی از موسیقی فرهنگهاست، در طول این فصل فقط به اشاره به کلیت موسیقی کلاسیک ایران مطرح شدهاند، آورده شده است.
جمعبندی
در این فصل از کتاب، یوسفزاده به توجیه طبقهبندی منطقی مباحث و عدم پرداخت به اصطلاحات تخصصی موسیقی ایران، با موفقیت پاسخ داده است. او با استفاده از رویکرد تاریخی و جامعهشناسی، به خوانندگان اطلاعات گستردهای را ارائه داده است. او جزئیات تحولات موسیقی در دوره قاجار را به طور دقیق شرح داده و به مهمترین دستاورد موسیقی ایران، یعنی ردیف، در بخشی جداگانه پرداخته است. همچنین، سازهای ایرانی استفاده شده در موسیقی دستگاهی ایران را معرفی کرده و برجستگی موسیقی ایرانی در دوره معاصر را خارج از چهارچوب موسیقی دستگاهی بررسی میکند. در نهایت، این نوع نگارش و انتشار کتابهای عمومی ممکن است هدف مستقیم دانشآموختگان دانشگاهی نباشد، اما با نگرش معتدل، میتوان فهمید که این کتابها در طولانیمدت به نتایجی منجر خواهند شد که سطح دانش عمومی مخاطبان علاقهمند به موسیقی را افزایش خواهد داد.